گلشیفته فراهانی، در جدید ترین اقدام جنجالی خود به خوانندگی با یک گروه ایرانی روی آورده و با 3 پسر ایرانی که گروهی به اسم کوچ نشین را تشکیل داده اند، همراه شده است
دختران کنونی همه آزادیهای جنسی به ظاهر معمولی و عادی شده شان را مدیون رفتارهای هنجار شکنانه و لجام گسیخته آن چهار دختر هستند.
گلشیفته فراهانی که در سالهای اخیر با رفتارهای غیر اخلاقی خود موجی از انتقادات عمومی را متوجه خود کرده به واقع چه هدفی را دنبال می کند.
در فصل چهارم کتاب نویسنده از تاثیر چهار دختری حرف میزند که توانستند با گستاخی تمام، الگوهای ارزشی حاکم بر جامعه آمریکا در خصوص مسائل اخلاقی را بشکنند و الگوی جنسی حاکم بر این کشور را دستخوش تغییر کنند.
فیلیپ راث در بخشی از رمان خود به قول از مرد قصه می گوید: دختران کنونی همه آزادیهای جنسی به ظاهر معمولی و عادی شده شان را مدیون رفتارهای هنجار شکنانه و لجام گسیخته آن چهار دختر هستند.
البته این تحلیل را می توان در موضع گیری های رسانه ای جریانات ضد انقلاب در خصوص هنجار شکنی های گلشیفته فراهانی نیز مشاهده کرد. به نحوی که یکی از عناصر خارج نشین در این باره می گوید: بیشک زنان و مردان نسلهای بعدی ایران، امکان ابراز وجودِ کمابیش آزادتر امیال انسانی خود را مدیون شیطنتهای گلشیفته فراهانی خواهند بود!
این مسئله زمانی مشخص تر می شود که نگاهی به بازیهای چند سال اخیر گلشیفته فراهانی در فیلم های غربی داشته باشیم . فیلم هایی که نقش اصلی گلشیفته در آنها ارائه و انتقال مسائل جنسی به مخاطبان و شکستن خط قرمز های اخلاقی است.
گرچه گلشیفته فراهانی در آخرین بازی خود نیز گل کاشت و در قامت یک روسپی ظاهر شد با این حال بی بی سی نه تنها از نقش وی سخنی به میان نیاورد بلکه سعی کرد به وی حالت تقدس گونه ای ببخشد
جام فرهنگی؛ سایت بی بی سی نه تنها از آخرین بازی گلشیفته فراهانی در نقش روسپی یادی نکرد بلکه کوشید با بکار بردن عبارت “وظیفه مراقبت از شوهر معلول” وی را به گونه ای مقدس نشان دهد که در حال ایثار و جانفشانی است.
این سایت از وی اینگونه یاد کرد: «گلشیفته فراهانی نیز با فیلم “سنگ صبور” ساخته عتیق رحیمی، نویسنده و فیلمساز افغان تبار، ساکن فرانسه در جشنواره لندن امسال شرکت می کند. در این فیلم که از روی رمانی پرفروش به همین نام نوشته خود عتیق رحیمی ساخته شده و در بخش “سفر” جشنواره فیلم لندن به نمایش درمی آید، گلشیفته فراهانی، نقش یک زن افغان را بازی می کند که وظیفه مراقبت از شوهر معلولش را که در جریان جنگ، دچار مرگ مغزی شده بر عهده دارد.»
چهره ارسطو نقطه مشترک این فیلمها و سریالهاست؛ چه در روزهایی که فرزانه بود و با هویتی زنانه نقش بازی میکرد و چه حالا که سامان است و در قالب یک مرد در فیلمها و سریالهای مختلف بازی میکند
چهرهاش برای خیلیها آشناست؛ خیلیها هنوز نقشآفرینیاش را در فیلمهای «سربازهای جمعه»، «تیغزن»، «تسویه حساب» و «استشهادی برای خدا» به خاطر دارند. خیلیها هم او را با « آناهیتا» و «سرزمین کهن» به یاد میآورند. چهره ارسطو نقطه مشترک این فیلمها و سریالهاست؛ چه در روزهایی که فرزانه بود و با هویتی زنانه نقش بازی میکرد و چه حالا که سامان است و در قالب یک مرد در فیلمها و سریالهای مختلف بازی میکند.
او یکی از قدیمیترین بازیگران حیطه بازیگری و یکی از مشهورترین ترنسکشوالهای کشورمان است که بعد از ۴۲ سال تغییر جنسیت داده؛ خودش که میگوید: «نه چیزی برای پنهان کردن دارم و نه ترسی از حرف زدن درباره گذشتهام» شاهد این ادعا عکسهای دوران فرزانگیاش است که در گوشه و کنار خانهاش دیده میشوند؛ عکسهایی که سامان آنها را دور نینداخته است.
بیشتر از ۴۰ سال از عمرتان را در یک قالب دیگر گذراندید، شما که میدانستید به این جنسیت تعلق ندارید چرا اینقدر دیر اقدام کردید؟
جایگاهم را پیدا نکرده بودم. نمیدانستم کجا ایستادهام. شک داشتم که تیاس هستم یا نه؟ میدانستم یک مشکل اساسی وجود دارد اما باید اطمینان پیدا میکردم. از عواقب تغییر جنسیت و تنهایی بعد از آن هم خیلی میترسیدم؛ در اصل، مهمترین مشکلم همین تنهایی بود. من عاشق معاشرت کردن با دیگران هستم و دوست دارم همیشه در خانهام مهمان داشته باشم. میترسیدم بعد از جراحی دیگر کسی من را نپذیرد.
ترس از تنها شدن باعث شد ۲۰ سال طول بکشد تا من تصمیم بگیرم جنسیتم را تغییر بدهم اما سال ۸۵ دیگر مطمئن شدم که میخواهم این کار را انجام بدهم و اقدام کردم. همان موقع خیلیها گفتند باید بازیگری را ببوسی و کنار بگذاری؛ گفتند کار و زندگیات رو جمع کن و برو خارج اما میبینید که هنوز هم اینجا هستم و به کارم ادامه میدهم.
در تئاتر و سینما جزو قدیمیها به حساب میآیید، نقطه آغاز بازیگریتان کجا بود؟
از سال ۶۷ به شکل حرفهای کارم را شروع کردم، آن روزها ساکن شاهرود بودم و همانجا هم کار میکردم. یک سال بعد گفتند خانمها نمیتوانند روی صحنه بیایند و کار کنند، ما هم برای اینکه بگوییم هنر زن و مرد ندارد، یک تئاتر به اسم «خرابه شام» کار کردیم و همه خانمها با پوشیه روی صحنه رفتند.
همین جسارتی که ما بهخرج دادیم باعث شد سد روی صحنه نرفتن خانمها شکسته شود و ما بتوانیم کارمان را ادامه دهیم. اواخر سال ۶۸ برای مدتی به تهران آمدم و بعد دوباره به شاهرود برگشتم اما از سال ۷۴ به بعد برای همیشه تهران را برای زندگی انتخاب کردم چون اینجا راحتتر میتوانستم کار کنم.
اولین سریالی که خارج از قالب زنانه و در واقع با قالب اصلیتان بازی کردید، کدام سریال بود؟
سال ۸۷ در یکی از برنامههای ویژه عید نوروز به کارگردانی سعید آقاخانی نقش یک سمسار را بازی کردم. البته آن زمان درباره بازی در سریال کمال تبریزی هم صحبتهایی کرده بودم، اما اولین حضورم جلوی دوربین با همان نقش سمسار بود.
بعد برای صحبت با کمال تبریزی به پشت صحنه سریالش یعنی «سرزمین کهن» رفتم و با او به گفتوگو نشستم. اضطراب زیادی داشتم، مدام منتظر بودم ایشان یک دنیا سوال درباره کاری که انجام دادهام بپرسند، اما آقای تبریزی طوری رفتار کرد که انگار نه انگار اتفاقی افتاده، خیلی راحت فقط درباره بازی در فیلمشان با هم حرف زدیم.
مسعود کیمیایی هم همینطور بود. من سالهاست ایشان را میشناسم؛ ایشان یکی از افرادی بود که از قبل میدانست قرار است تغییر جنسیت بدهم و چه مشکلی دارم. یکی از خوشبختیهای من حضور این آدمها بود که کنارم بودند و توانستم روی کمک و اطمینان قلبیای که به من میدادند حساب کنم و برای تغییر جنسیت اقدام کنم.
ارتباطاتی که قبل از تغییر جنسیت داشتید بعد از آن هم ادامه پیدا کرد یا تغییر کردند؟
بیشتر رابطههایم را بعد از جراحی هم حفظ کردم اما چند تا دوست خوب داشتم که متاسفانه آنها را دست دادم و الان فقط گاهی تلفنی با آنها در ارتباط هستم.
با چه چیزی مشکل داشتند؟ اینکه راه اصلی زندگیتان را انتخاب کردید و تغییر جنسیت داده بودید یا مشکل، چیز دیگری بود؟
نپذیرفتند، اصلاً موقعیتی را که داشتم نپذیرفتند. میگفتند این فکری که درمورد خودت میکنی با چند جلسه روانکاوی حل میشود و خیلی جدی نیست. میگفتند تو بیدلیل یک مشکل کماهمیت را بزرگ کردهای. این گروه رابطهشان را کاملاً با من قطع کردند و همین موضوع خیلی اذیتم کرد.
حتی در یک دوره، افسردگی گرفتم اما چون اعتقاد داشتم زمان، مشکلات را حل میکند، همه چیز را به گذشت زمان سپردم و در حال حاضر بیشتر آنهایی که دیدشان نسبت به این کارم منفی بود من را پذیرفتهاند. حالا خیلیها فهمیدهاند که ما باید آدمها را به خاطر چیزی که هستند دوست داشته باشیم، نه چیزی که دوست داریم باشند.
همکارانتان چطور؟ آنها با سامان ارسطو مشکلی ندارند؟
حالا دیگر همه سامان را بیشتر از فرزانه میشناسند و میپذیرند و این همان اتفاقی است که باید بیفتد. قبل از جراحی مدام باید دلیل رفتارهایم را به دیگران توضیح میدادم و میگفتم این زنی که شما میبینید واقعیت دنیای من نیست؛ من فقط جسم زنانه دارم. همین باعث میشد آنها را آزار بدهم و روزهای پرتنشی را بگذرانم و حتی یک زن قلدرمآب به نظر برسم. اما حالا دیگر نیازی نیست بخواهم چیزی را ثابت کنم برای همین خیلی آرامتر از قبل هستم. آن وقتها توی چشمهایم فقط و فقط ترس و افسردگی بود. انگار مدام درحال پنهان کردن خودم بودم.
با کدام یک از دوستان بازیگرتان رابطه بهتری داشتید؟
مائده طهماسبی و همسرشان فرهاد آئیش، مستانه مهاجر، مهتاب کرامتی، مسعود کیمیایی، رابعه اسکویی، مجید جعفری و خیلیهای دیگر. دوستان هنرمندم راحت پذیرفتند.
عزتالله انتظامی، محمدعلی کشاورز و خیلی از کسانی که سنوسال بیشتری از آنها گذشته و فکر میکردم این اتفاق را خیلی راحت نپذیرند اما باز هم به من خیلی کمک کردند و شرایطم را همانطور که بود پذیرفتند.
رابطهتان با خانوادهتان چطور است؟
راستش الان خیلی بهتر از قبل شده؛ فقط بعضی وقتها نمیدانم از روی قصد و غرض است یا ناخودآگاه، آنها من را به اسم قبلیام صدا میزنند و این کمی آزاردهنده است.
در این مدت هیچوقت این رابطه قطع نشد؟
نه خوشبختانه؛ البته فاصله سنی من و خواهرهایم کمی زیاد است. مثلاً بزرگترینشان ۵۸ ساله است؛ بالطبع کنارآمدن با شرایطی که من داشتم برایشان کار راحتی نبود با این حال هیچوقت رابطهمان را با هم قطع نکردیم. شاید این رابطه مدتی کمرنگ شد اما من هیچوقت نخواستم خودم را پنهان کنم چون اعتقاد داشتم کار درستی انجام دادهام و همین باعث می شد میلی به پنهان کردن خودم نداشته باشم.
با بچهها چطور؟ بچههای اقوام و آشنایان؟
خیلی خوب است، چون یک کودک درون دارم که اسمش سیناست؛ سینا سالهاست که همراه من است. نه بزرگ میشود و نه دست از شیطنت برمیدارد؛ من ۵۰ تا خواهرزاده دارم که عاشقم هستند، من هم عاشق آنها هستم.
هزینه جراحیها زیاد بود؟ برای تهیهاش مشکل نداشتید؟
دو تا جراحی اولم نزدیک به ۹ میلیون تومان هزینه داشت که با کمک مهتاب کرامتی و پادرمیانیهایش به ۴۰۰ هزار تومان رسید و این واقعاً کمک بزرگی بود که هیچوقت فراموش نمیکنم. جراحی دوم که مهمترین و اصلیترین جراحی بود پول زیادی میخواست؛ چیزی حدود ۲۰ میلیون تومان که با کمک ۳۰ نفر از همکارانم این مبلغ تهیه شد و بالاخره خردادماه سال گذشته آخرین عمل تغییر جنسیت را انجام دادم. اگر کمک آنها نبود با مشکل روبهرو میشدم.
بهزیستی هم کمک کرد؟
متاسفانه آسیبدیدگان خیلی از آسیبهای اجتماعی زیر نظر بهزیستی هستند اما من و امثال من زیرشاخهای از وزارت بهداشت هستیم و فقط میتوانیم با بهزیستی در تعامل باشیم. هزینهای که دولت برای کمک به جراحی ما در نظر گرفته ۱۰ میلیون تومان است اما در عمل بهزیستی در مرحله اول ۴ میلیون میدهد و در قسط بعدی یک میلیون تومان البته ممکن است این مبلغ قسطها به صورت دیگری هم باشد، مثلاً اول ۳ میلیون بعد ۲ میلیون. حالا بماند که چقدر برای همین پول باید برو بیا داشته باشیم و از این اتاق به آن اتاق برویم و از هر جایی نامه بگیریم و تمام اینها ما راخستهتر میکند.
مشکلات دیگری هم داشتید؟
خیلی زیاد؛ مثلا بهزیستی برای ما پزشک تعیین میکند. آنها خودشان راضی نمیشوند که گربهشان را زیر تیغ جراحی بیندازند که شناختی از او ندارند اما بچههای ما با همه مشکلات روحی، روانی و خانوادگیای که دارند و بحرانی که قرار است پشت سر بگذارند باید زیر نظر پزشکی که به آنها معرفی میشود، عمل کنند. ما نه کلینیک مخصوص داریم، نه پزشک، نه مشاور و نه حتی انجمنی که بتوانیم با آن در ارتباط باشیم. جمعیت ۴ هزار نفری تیاس ما درواقع انگار وجود ندارند.
بعد از جراحی چطور؟ مشکلات باز هم ادامه دارد؟
همه فکر میکنند فقط دیوانهها باید بروند روانپزشک اما بچههای ما بعد از جراحی قطعاً باید تحت نظر باشند اما این امکان برای خیلیها فراهم نیست. ببینید، ما فکر میکنیم اگر عمل جراحی تغییر جنسیت را انجام بدهیم دنیا برایمان بهشت میشود اما خبری از این جور چیزها نیست. وقتی در جمع بچهها بودم و میگفتم باور کنید بعد از عمل هم زندگی همین است باورشان نمیشد. زندگی همین است اما بعضیها که به خودشناسی نرسیدهاند،کارهای عجیبی میکنند، زنها زیادی زنانه رفتار میکنند و مردها غیرتهای کاذب و افراطی از خودشان نشان میدهند.
گذشته را فراموش کردهاید؟
نه، نباید فراموش کنم، فقط دیگر کاری با آن ندارم. نمیدانم چرا بعضیها عکسهای آن روزهایشان را میسوزانند و همه خاطراتشان را کتمان میکنند. من معتقدم که جسمم تغییر کرده و با روحم همسو شده است. پس چرا باید عکسهایم را پاره کنم؟ باور کنید الان دیگر حتی به دیروز هم فکر نمیکنم چه برسد به گذشته.
چطور از فرزانه به سامان رسیدید؟
وقتی تغییر جنسیت دادم، با همسرم اسمهایی مثل فرزین، بردیا و سامان را انتخاب کردیم، هرکدام را چند روز صدا زدیم؛ سامان بیشتر از همه اینها به من میآمد و دوستش داشتم.
ازدواجتان به کجا رسید؟
سال ۸۷ با همسرم نامزد کردیم، ۹ تیر ۸۸ تاریخ عقدمان بود و اردیبهشت ۹۰ از هم جدا شدیم. قسمت این بود که اینطوری زندگی کنم.
معتقدم آدمهای فاسد در سینما وضعیت این حرفه را به حد نازلی کشاندهاند.
پرستو صالحی بازیگر سینما و تلویزیون در پی اظهارات اخیرش خود مبنیبر وجود فساد اخلاقی در سینما تاکید کرد: سینما در ذات خود فاسد نیست، بلکه تعداد اندکی از افراد در سینما هستند که با عملکرد خود فساد اخلاقی و مالی را به کلیت سینما سرایت میدهند.
پرستو صالحی بازیگر سینما و تلویزیون پس از انتشار متنی پیرامون فساد در سینمای ایران در صفحه فیسبوک خود با برداشتهای مختلفی از نظراتش در رسانهها مواجه شد. این بازیگر در گفتگو با خبرنگار مهر، به تشریح دیدگاه خود پرداخت و گفت: به هیچ عنوان معتقد نیستم که سینما فاسد است بلکه معتقدم آدمهای فاسد در سینما وضعیت این حرفه را به حد نازلی کشاندهاند.
وی افزود: مگر میشود سینمایی که علی حاتمی در آن نفس کشیده و با خون و دل شهرک سینمایی را ساخته است را فاسد دانست. در این سینما فیلمهای ارزشمندی چون مادر و سایر آثار بزرگان عرصه هنر ساخته شدهاست. برای این سینما مردم پا به پای سینماگران اشک ریخته و خندیدهاند؛ اصلاً چطور میتوان سینمایی که اصغر فرهادی برای آن اسکار آورده و مردم به آن افتخار کردند را فاسد دانست. روی سخن من با سینما نبوده بلکه با افرادی بود که متاسفانه به ناروا در آن نفس میکشند.
این بازیگر در ادامه افزود: افراد فاسد در همه اقشار اجتماع وجود دارند به عنوان نمونه در سیستم بانکداری کشور و یا جامعه ورزشی این فساد را دیدهایم اما نمیتوان به جرم فساد افراد محدود کل نظام بانکداری کشور را فاسد دانست و یا جامعه ورزشی را به فساد متهم کرد.
صالحی در پاسخ به این سئوال که آیا حرفهایی که مبنیبر فساد در سینمای ایران مطرح شده تایید حرفهای فرجالله سلحشور است گفت: به هیچ عنوان چنین نیست؛ روی صحبت آقای سلحشور با زنان بازیگر سینمای ایران بود و بس. در صورتی که این جمع بستن درست نیست.
این بازیگر تأکید کرد: نمیتوان درباره خانم نیکی کریمی که بیست سال هنرپیشه اول سینمای ایران بودهاست این حرف را زد چون فردی مثل نیکی کریمی حسن اخلاق داشته که توانسته در تمام طول این سالها در سینما ماندگار شود. یا خانم معتمدآریا، زارعی و دیگر بازیگران… از همین رو تاکید میکنم که به هیچ عنوان حرفهای آقای سلحشور را تایید نکرده و نمیکنم.
وی در ادامه افزود: منظور من از فساد تنها روابط بین زن و مرد نبوده است، بلکه فساد اخلاقی شامل خریدن نقش از تهیهکننده به صرف حضور در یک نقش و یا بازی کردن در یک فیلمی فقط از روی رابطه میشود.
پرستو صالحی در پاسخ به این سئوال که نگاه برخی این است که چون شما در چندسال اخیر کم کار شدهاید با نوشتن این مطلب قصد تسویه حساب شخصی داشتهاید گفت: حذف در سینمای ایران تنها محدود به من نیست، بلکه بسیاری از بازیگران سینمای ایران بودهاند که در دورهای حذف شدند اما دوباره بعد از ۱۰ سال روی کار آمدند و احیا شدند. بنابراین بحث من شخصی نیست فقط من خسته شدم و حرفم را زدم.
وی در پایان افزود: من در حال حاضر کار میکنم اما این فعالیت برای من راضیکننده نیست، چراکه توقعی که من از خودم و همچنین مردم از من دارند خیلی بیشتر است و وقتی حرفهایی از این دست مطرح میشود اینگونه جلوه میکند که من دارم برای کار در سینما التماس میکنم، در حالی که چنین نیست و به هیچ عنوان از حرفهایی که زدهام پشیمان نیستم.
«نیکی کریمی» که به عنوان یکی از اعضای هیات داوران جشنوارهی فیلم ابوظبی در بخش آثار داستانی بلند به ابوظبی رفته است متاسفانه با ظاهری غیر متعارف در اختتامیه این جشنواره حضور پیدا کرد.
نیکی کریمی بدون توجه به شعائر اسلامی عزت الله انتظامی را در آغوش گرفت بدون این که توجهی به نحوه انعکاس این مطلب در جامعه داشته باشد.
وي گفت: عزيز پرسپوليسي! تمام شهرت و درآمد خود را از پرسپوليس داري، تمام موفقيت خود و رفتن به تيمهاي خوب اروپايي را از پرسپوليس داري اما تاکنون حرمتها را نگه نداشتي در حالي که ما اين کار را انجام داديم.
رويانيان تاکيد کرد: باز هم بر حسب وظيفه بايد حرمت شما را نگه دارم اما اين را بدان که هر چه داري از پرسپوليس است و نبايد گذشته خود را به راحتي فراموش کني. آقاي عزيز! لطفا در مصاحبههايت همه چيز را رعايت کن و حرمت پيراهن بزرگ پرسپوليس را نگه دار.
مديرعامل پرسپوليس خاطرنشان کرد: آقاي عزيز! شما حق داري از پرسپوليس بابت پولت شکايت کني، شما حق داري از تيمي که همه زندگي و دارايي خود را مديون آن هستي شکايت کني، ما حرمت شما را بر حسب وظيفه نگه ميداريم و اين وظيفه ما است اما نبايد فراموش کني فصل گذشته وقتي که پرسپوليس را شکست دادي، چگونه مقابل هواداران ناراحت و غمزده ما، بالا و پايين ميپريدي و شادي ميکردي؛ آن وقت نشان ميدادي قلبت با پرسپوليس است؟!
وي افزود: آقاي عزيز! قلب تو براي خودت ميتپد نه پرسپوليس و بارها اين موضوع را ثابت کردهاي. اميدوارم بيشتر موفق باشي و خدا بيشتر به شما بدهد اما نبايد خيلي از مسائل را فراموش کني.
رويانيان اظهار داشت: آقاي عزيز! برخي صحبتهاي به جا مانده را بايد بگويم؛ شما انگار نميداني درباره چه تيمي صحبت ميکني، انگار نميداني مقابل هواداران ناراحت پرسپوليس چگونه پايکوبي ميکردي، اينها را از ذهن خودت دور نکن. باز هم به تو ميگويم حق داري به خاطر پول از پرسپوليس شکايت کني و اين حق طبيعي توست اما اميدوارم هيچ وقت گذشته خود را فراموش نکني.
وي اضافه کرد: هواداران پرسپوليس آنقدر بزرگ هستند که در روزي که تو سرمربيشان نبودي تو را تشويق کردند اما مزد زحماتشان را با تهديد و شکايت گرفتند. دوست عزيز من! براي تو آرزوي موفقيت ميکنم و اميدوارم در ادامه راه به موفقيت بيشتري برسي.
براساس اظهارات محققان بریتانیایی، افزایش فعالیت بین دو بخش مجزای مغز توضیحی برای این مسئله است که چرا صدای گچ روی تخته سیاه تا این حد برای ما ناخوشایند است.
در تحقیقاتی که در مجله علم عصب شناسی با حمایت ولکام تراست منتشر شده، دانشمندان دانشگاه نیوکاسل نشان داده اند که تعامل میان آن منطقه از مغز که صدا را پردازش می کند، قشر شنیداری و بادامه مغز که در پردازش احساسات منفی فعال است با شنیدین صداهای ناخوشایند افزایش می یابد.
تصویربرداری از مغز نشان می دهد که وقتی ما یک صدای ناخوشایند می شنویم بادامه مغز واکنش تشدید فعالیت قشر شنیداری مغز را تعدیل می کند و واکنش منفی ما را تحریک می کند.
دکتر ساکبیندر کومار نویسنده این مقاله از دانشگاه نیوکاستل اظهار داشت: به نظر می رسد که مسئله ای بسیاری ابتدایی رخ می هد. این یک درخواست کمک احتمالی بادامه مغز از قشر شنیداری است.
محققان مرکز تصویربرداری عصبی ولکام تراست در دانشگاه کالج لندن و دانشگاه نیوکاستل با استفاده از تصویرسازی تشدید مغناطیسی کارکردی (fMRI) به بررسی پاسخ مغز 13 داوطلب به صداهای مختلف پرداختند.
داوطلبان به صداهای مختلف از داخل اسکنر گوش کردند و ناخوشایندترین صدا را انتخاب کردند. صدای چاقو روی یک بطری به عنوان ناخوشایندترین صداها شناخته شد. محققان توانستند پاسخ مغز به هرنوع از صداها مطالعه کنند.
محققان همچنین به این نتیجه رسیدند که فعالیت بادامه مغز و قشر شنیداری در ارتباط مستقیم با درجه بندی ناخوشانیدی توسط داوطلبان متفاوت است.
بادامه به عنوان بخش احساسی مغز فعالیت بخش شنیداری مغز را تنظیم می کند که درک ما از صدای بسیار ناخوشایند در مقایسه با صدای آرامی چون جوشیدن آب افزایش یابد.
تحلیل ویژگیهای صوتی صداها نشان می دهد که هرچیزی در برد فرکانس 2 تا 5 هزار هرتز ناخوشایند است. دکتر کومار توضیح می دهد که این برد فرکانسی است که گوش ما نسبت به آن حساس است، اگرچه هنوز هم بحثهای بسیاری در این رابطه وجود دارد که چرا گوش ما به این برد فرکانس حساس است، این برد فرکانسی دربرگیرنده صداهای جیغهایی است که ما فی نفسه آنها را ناخوشایند می دانیم.
از نظر علمی، درک بهتر واکنش مغز به صداها می تواند به ما در درک شرایط پزشکی افرادی که تحمل صدای آنها کاهش یافته کمک کند. برای مثال افراد مبتلا به اوتیسم، میسوفونیا ( نفرت از صدا)، هیپرآکوسیس ( عدم تحمل صدا) درمیان این گروه قرار می گیرند.
در این تحقیق مشخص شد که صدای چاقو روی بطری، چنگال روی لیوان، گچ روی تخته سیاه، خط کش روی بطری، ناخن روی تخته سیاه، جیغ زنانه، دستگاه فرز، گریه بچه، دریل الکتریکی ناخوشایند ترین صداها محسوب می شوند.
تعداد صفحات : 3